توهم های فانتزی من
مثلا فانتزی من اینه که اگر پول کم پهلوم بود بیرون چیزی نخورم صبر کنم عصر یا فردا یا یه روز مناسب برم با همون
پول با کسی که دوسش دارم غذا بخورم!یا دقیقا سر صبح پاشم برم برا اونی که دوسش دارم و باهامه نون تازه
بخرم!یا مثلا روز تعطیل دستت رو بگیرم ببرم بیرون یه چرخی بزنیم دلت باز شه ، یکم از هفته ی پیشت بگی و از
خودت و از خاطراتت!یکم راجب اینکه هفته دیگه کارات زیاده و حال نداری ، غر بزنی!منم گوش بدم فقط! آخرش بهت
بگم ولش کن...خیالت راحت ، درست میشه!شما بیا بغل... بعدم بهم بگی هوس کباب کردم!برم کلی صف کبابی
خوب وایسم برات کباب و دو پر ریحون بخرم ببریم خونه دقیقا با شلوار بیرون و عرق گیر سفره بندازم بت بگم شما
بشین بذا من سفره رو میچینم ، امروز رواستراحت کن! بعدم همینجور که من دارم کارامو میکنم هی حرف بزنی و از
آسمون ریسمون بگی و صدات تو خونه بپیچه! بعدم مخصوصا یه چیزی رو تو آشپزخونه جا بذارم برا اینکه بت بگم برو
بیارش!بعد که رفتی بیاری یکم نگات کنم و کِیف کنم از این که هستی و بیام بغلت کنم یه جوری مردونه غیر واضح
همینو بهت بگم و خنده رو رو لبت ببینم و خیالم راحت بشه از مرد بودنم که میتونم شادت کنم و هوات رو داشته
باشم!بعد ناهارم ظرفارو با هم جمع کنیم تو آشپزخونه وایسی کنارم ظرف بشوری منم هی چرت و پرت بگم و
بخندی!بعد همینجور که نشستم رو کاناپه جلو تلوزیون دارم کانال ها رو بالا پایین میکنم بیای کنارم سرتو بذاری رو
پام و تخت بخوابی!کلا آدم باس هوای اونی رو که دوسش داره داشته باشه! حداقل برا احترام به دوست داشتنِ
پول با کسی که دوسش دارم غذا بخورم!یا دقیقا سر صبح پاشم برم برا اونی که دوسش دارم و باهامه نون تازه
بخرم!یا مثلا روز تعطیل دستت رو بگیرم ببرم بیرون یه چرخی بزنیم دلت باز شه ، یکم از هفته ی پیشت بگی و از
خودت و از خاطراتت!یکم راجب اینکه هفته دیگه کارات زیاده و حال نداری ، غر بزنی!منم گوش بدم فقط! آخرش بهت
بگم ولش کن...خیالت راحت ، درست میشه!شما بیا بغل... بعدم بهم بگی هوس کباب کردم!برم کلی صف کبابی
خوب وایسم برات کباب و دو پر ریحون بخرم ببریم خونه دقیقا با شلوار بیرون و عرق گیر سفره بندازم بت بگم شما
بشین بذا من سفره رو میچینم ، امروز رواستراحت کن! بعدم همینجور که من دارم کارامو میکنم هی حرف بزنی و از
آسمون ریسمون بگی و صدات تو خونه بپیچه! بعدم مخصوصا یه چیزی رو تو آشپزخونه جا بذارم برا اینکه بت بگم برو
بیارش!بعد که رفتی بیاری یکم نگات کنم و کِیف کنم از این که هستی و بیام بغلت کنم یه جوری مردونه غیر واضح
همینو بهت بگم و خنده رو رو لبت ببینم و خیالم راحت بشه از مرد بودنم که میتونم شادت کنم و هوات رو داشته
باشم!بعد ناهارم ظرفارو با هم جمع کنیم تو آشپزخونه وایسی کنارم ظرف بشوری منم هی چرت و پرت بگم و
بخندی!بعد همینجور که نشستم رو کاناپه جلو تلوزیون دارم کانال ها رو بالا پایین میکنم بیای کنارم سرتو بذاری رو
پام و تخت بخوابی!کلا آدم باس هوای اونی رو که دوسش داره داشته باشه! حداقل برا احترام به دوست داشتنِ
خودشم که شده!فانتزیست دیگر...حد ندارد که!
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۱ ساعت 20:41 توسط Unknown
|